اثرات رسانه های نو بر علوم انسانی

همان‌طور که در پی تولید و گسترش انواع ابزارها، فرهنگ استفاده بهتر از آن‌ها هم به موازات رشد فرهنگ عمومی توسعه یافت، در مورد دنیای دیجیتال علوم انسانی و استفاده علمی و آکادمیک هم پیشرفت کرد. بر همین اساس می‌توان به آینده خوش‌بین بود و از اخطارهای آخرالزمانی نهراسید.


از چند سال گذشته تأثیر فضای مجازی بر علوم انسانی و اجتماعی توجه بسیاری از دانشمندان و پژوهشگران این حوزه را به خود جلب کرده است. در حالی که برخی از پژوهشگران سویه‌های مثبت شبکه‌های اجتماعی و کارکردهای آن را برجسته ساخته و  تکتولوژی‌های ارتباطی مدرن را زمینه‌ساز آینده‌ای روشن‌تر برای جامعه و علم شناخت آن می‌دانند، ازجمله منوویچ و مک‌کی و دیگران به چالش‌ها، ریسک‌ها، کژکارکردها و آسیب‌های روانی اجتماعی استفاده فراگیر از رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی پرداخته درباره داوری‌های شتاب‌زده و خوش‌بینی‌های ناواقع‌بینانه هشدار می‌دهند.


 تکنولوژی‌های ارتباطی مدرن، از همان آغاز پیدایش و گسترش، امیدها و خوش‌بینی‌های فراوانی در زمینۀ توسعه و توزیع علم به ویژه علوم انسانی و اجتماعی برانگیخت. روان‌شناس کانادایی ـ آمریکایی، آلبرت بندورا (۱۹۹۴) سال‌ها پیش از پیدایش شبکه‌های اجتماعی فراگیر این فایده آن‌ها را نوید داد.


«مرتضی مردی‌ها» در تحقیقی که در فصلنامه مطالعات رسانه‌های نوین، سال پنجم، شماره ۲۰، زمستان ۱۳۹۸ منتشر شده، آورده است که داوری‌های مثبت و منفی درباره رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی و کارکردها و کژکارکردهای (مفروض و واقعی آن‌ها)، ناظر به نگاه و تمرکز پژوهشگران علوم اجتماعی و انسانی در این زمینه، چنان که در ادبیات اخیر این حوزه دیده می‌شود، شامل چهار دسته مساله است:


۱- شبکه‌های اجتماعی به عنوان سرچشمۀ تازه و شگرفی از داده‌ها، اطلاعات، و فرصت های مشاهده و تحلیل؛


۲- شبکه‌های اجتماعی به عنوان ابزاری برای افزایش دسترسی‌پذیری تولیدات علمی و پژوهشی و گسترش یافته‌ها و نظریه‌های دانشمندان و پژوهشگران به فراسوی


مرزهای جهان آکادمیک؛


 ۳- شبکه‌های اجتماعی به عنوان پلتفرم‌هایی برای ارتباطات علمی و آکادمیک (برای نمونه به اشتراک‌گذاری مقاله‌ها و دریافت بازخوردهای بیشتر و سریع‌تر از شمار بیشتری از همکاران)؛


۴- اثر مشارکت در شبکه‌های اجتماعی و قرار گرفتن در معرض رسانه‌های اجتماعی بر عملکرد آکادمیک دانشجویان و پژوهشگران.


بر اساس پژوهشی تازه درباره ارتباطات پژوهشی در علوم اجتماعی و انسانی، بهره‌گیری از رسانه‌های اجتماعی در علوم اجتماعی و انسانی همچنان در مرحلۀ جنینی  است و پتانسیل آن در افزایش پژوهش هنوز کاملاً از سوی پژوهندگان مورد تأیید قرار نگرفته است.


کارآمدی رسانه‌های نو


جالب توجه است که بزرگ‌ترین شبکه اجتماعی امروز کار خود را به عنوان یک شبکۀ دانشگاهی آغاز کرد. “فیس‌بوک” در آغاز طراحی شده بود تا زمینه دیدار و هم‌کنش با یکدیگر را برای دانشجویان فراهم کند و پیرامون مفهوم شبکه‌های اختصاصی سازمان یافته بود. گوگل هم در ابتدا برنامه‌ای برای کتابخانه یک دانشگاه بود و بعد به موتور اصلی جست‌وجو در نت تبدیل شد.


به دشواری می‌توان کارآمدی رسانه‌های نو را در رشد و گسترش دانش خصوصاً علوم انسانی انکار کرد. دمکراتیزاسیون و لیبرالیزاسیون در پیوند هستند: توزیع متناسب بهره‌مندی و آزادی در هرگونه استفاده قانونی. این خاصیت توسعۀ اجتماعی به نظر می‌رسد که عضویت و مشارکت در شبکه‌های ابزار است. برای داشتن جامعه‌ای که از ابزارها خوب استفاده کند، بیشتر نیازمند تربیت بهتر انسان‌ها هستیم. کنترل ابزارها و این تربیت به مرور زمان و با رشد درجۀ فرهنگ و آموزش بیشتر خواهد شد، هرچند شاید هیچ‌گاه به حدی نرسد که جز استفاده علمی و اخلاقی در کار نباشد.


شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های دیجیتال از یک منظر تولید و توزیع دانش انسانی و اجتماعی را دموکراتیزه کرده‌اند؛ چون ظرفیت اظهارنظر برای تقریباً هرکسی به وجود آمده است، ولی از منظری دیگر هم آن را لیبرالیزه کرده‌اند. بسیاری ممکن است اولی را خوشامد بگویند و دومی را نه؛ ولی گویا چنان‌که تجربیات دنیای غیرمجازی به ویژه در طول قرن بیستم نشان داد، این دو به هم وابسته‌اند. دنیای لیبرال و بازار آزاد، چه برای کالا و خدمات چه برای اطلاعات، دنیای شلوغ و تا حدودی بی‌نظم و قاعده و پر از غث و سمین است. ولی از همین دنیا انواع اختراعات و اکتشافات و پیشرفت‌ها با سرعت بیشتری بیرون آمد. چون برای هرکسی این شانس بالقوه را فراهم کرد که در هر گوشه‌ای شانس خود را برای نوآوری و پیشرفت به آزمون بگذارد. 


وسایل ارتباط جمعی کلاسیک (تا اواخر قرن بیستم) چون روزنامه و تلویزیون، پیام‌هایی را از معدود تولیدکنندگان به انبوه مصرف‌کنندگان می‌رساندند. در قرن بیست‌ویکم انبوهی از مصرف‌کنندگان سابق تولیدکنندگان آماتور شده‌اند و پیام از تولیدکنندگان انبوه آماتور به مصرف‌کنندگان انبوه می‌رسد .روشن است که در چنین فضایی، به حسنی برمی‌خوریم و به عیبی. این حسن که اطلاعات و حتی تحلیل علمی در انحصار گروهی نخبه باقی نمی‌ماند و همه به اظهارنظر و حتی به تولید رو می‌کنند، و این عیب که آماتور بودن آن‌ها معدل سطح علمی را پایین می‌آورد و ممکن است غلط‌اندازی‌ها و بدآموزی‌ها و شبه‌علم پروری هم در آن گسترش پیدا کند. بنابراین اگر در انبوه سایت‌ها و صفحه‌هایی که به نوعی به علوم انسانی و اجتماعی می‌پردازند موارد زیادی چون مطالب سست، احساسی، سیاسی و ایدئولوژیک، تحریک‌کننده و نظایر این‌ها باشد، قاعدتاً بایستی این‌ها را عوارض لیبرالیزاسیون ناشی از دموکراتیزاسیون دنیای علم و اطلاعات دانست، که می‌توان از مجموعه آن، بر سیاق هم در  “ناگزیری” دنیای غیرمجازی، امید و انتظار نتایج مثبت برد.


همان‌طور که در پی تولید و گسترش انواع ابزارها، فرهنگ استفاده بهتر از آن ها هم به موازات رشد فرهنگ عمومی توسعه یافت، در مورد دنیای دیجیتال علوم انسانی و استفاده علمی و آکادمیک هم پیشرفت کرد. بر همین اساس می‌توان به آینده خوش‌بین بود و از اخطارهای آخرالزمانی نهراسید. درعین حال، در کنار تکیه به رشد عمومی فرهنگ، اقداماتی هم قابل تأمل است، ازجمله، تلاش برای افزودن سایت‌های علمی و دانشگاهی و قابل دسترسی کردن سایت‌های علمی و دانشگاهی (همچون مجلات معتبر)، تقویت سواد رسانه‌ای و مهارت‌های کاربردی استادان و دانشجویان، می‌تواند هم در جهت تقویت استفاده حرفه‌ای اهالی آکادمی مؤثر باشد و هم در جهت استفاده عمومی علاقه‌مندان بیرون آکادمی. می‌توان امید برد که افزایش توانایی‌های تکنیکی، همچون توسعۀ سایت‌هایی چون گوگل اسکالر، بتواند یافتن منابع معتبر را آسان‌تر کند.


مطالب مرتبط