استفاده ابزاری فروغی و استبداد از یکدیگر/ نقد بیماری «سیاه و سفید بینی»؛احیای فروغی و طرد شریعتی / ذکاءالملک در شب استبداد متجددمآبانه ما

System.Windows.Forms.Label, Text:

گروه اندیشه: مقاله محمد زارع‌شیرین‌کندی پژوهشگر فلسفه غرب، در  صفحه اندیشه روزنامه اعتماد به موضوع «فروغی، روشنفکران، و معضل تجدد ناقص» و به تحلیل دو موضوع اصلی می‌پردازد: ۱. علل تجلیل مجدد از محمدعلی فروغی در فضای فکری و سیاسی امروز ایران، و ۲. نقش کلیدی فروغی در انتقال اندیشه تجدد غربی به ایران و چرایی شکست ایران در برقراری ارتباط عمیق فکری با این مبانی. نویسنده با طرح فروغی در فضای سیاسی امروز تاکید دارد که تجلیل مجدد از فروغی در سال‌های اخیر به‌ویژه در رسانه‌های ناراضی و لیبرال با هدف تحقیر و تقبیح روشنفکران مبارزی چون آل‌احمد و شریعتی صورت می‌گیرد، که از نظر این جریان‌ها مسبب مشکلات کنونی و دوری جامعه از “گذشته رویایی” هستند. نویسنده امیدوار است که تمجید از فروغی به حذف دیگر بزرگان نینجامد و جامعه از “بیماری سیاه و سفیدبینی” نجات یابد. او سپس به تبدیل تجدد و استبداد با عنوان تجدد مستبدانه فروغی می پردازد. از نظر نویسنده اهمیت ماندگار فروغی در درک عمیق او از مبانی فلسفی و علمی تجدد غرب بود. دغدغه اصلی او متجدد کردن ایران بود. با این همه او “مغز متفکر تجددمآبی مستبدانه و استبداد متجددمآبانه” بود؛ یعنی می‌خواست اهداف تجددخواهانه‌اش را حتی با ابزار استبداد جدید دنبال کند. از نظر نویسنده هوشمندانه‌ترین اقدام فروغی، ترجمه رساله “گفتار در روش” رنه دکارت بود که درک صحیحی از “انقلاب دکارتی” یعنی «تغییر روش، دیدن و اندیشیدن جهان بر مبنای “من می‌اندیشم” و تصرف طبیعت»، داشت. این انتخاب نشان‌دهنده ژرف‌نگری او به ریشه‌های فلسفی تجدد غربی بود. یا این همه از نظر نویسنده یران با “تجددمآبی ناقص و وارداتی” همچنان در حاشیه تجدد غرب باقی مانده است. ما صرفاً واردکننده و مصرف‌کننده دستاوردها و تکنولوژی بوده‌ایم و ارتباط فکری عمیقی با مبانی فلسفی  مانند تفکر دکارتی برقرار نکرده‌ایم. این امر، نشان‌دهنده عدم موانست جامعه با تفکر عمیق غربی است، به طوری که اثر فروغی با گذشت نزدیک به ۱۰۰ سال، همچنان روشن‌ترین اثر در فلسفه غرب است.این مقاله در زیر از نظرتان می گذرد:

****

احیای فروغی در برابر تخفیف شریعتی و آل‌احمد

در دو دهه بعد از انقلاب که دوره شیوع و شهرت و سیطره جریان روشنفکری دینی بود همه جا سخن از روشنفکرانی مانند شریعتی و آل‌احمد و نخشب و بازرگان بود و فروغی «سست عقیده‌ای عمله ظلم» دانسته می‌شد، اما در این دهه اخیر با پیدایش و گسترش تصور تا حدودی راحت‌طلبانه بازگشت به گذشته رویایی و رواج بدگویی از آل‌احمد و شریعتی به عنوان کسانی که جامعه را از آن گذشته عالی و رویایی به سمت اعتراض و انقلاب سوق داده‌اند و باعث مشکلات و معضلات کنونی شده‌اند امثال فروغی نیز از نو مطرح شده و بر صدر نشسته‌اند.

درخواست رهایی از بیماری «دوبینی» و تکثرگرایی

نقش بارز فروغی به عنوان یکی از مردان با درایت، با کیاست و با فراست که به درستی به «ذکاء‌الملک» ملقب بود در تاریخ معاصر انکارناپذیر است، اما امیدوارم بزرگی و برجستگی او موجب حذف نام دیگر فرزندان بزرگ و برجسته این سرزمین از تاریخ معاصر نشود.

امیدوارم روزی از تک ساحتی بودن و یک سویه دیدن اندکی (دست‌کم ذره‌ای) دور شویم و در داوری‌هایمان دست‌کم در خصوص افرادی که حدود نیم قرن یا یک قرن پیش از دنیا رفته‌اند از بیماری دوبینی (سیاه و سفیدبینی) که یکی از فاجعه‌آمیزترین عوامل تاریخی فلاکت و انحطاط ماست، شفا پیدا کنیم.

امیدوارم نیازها، خواست‌ها، اقتضائات و الزامات هر دوره را با معیارهای همان دوره بسنجیم، بر خوی خودبینی و خودرایی‌مان اندکی غالب آییم و پیشینیان، پدران و نیاکانمان را کمتر متهم و محکوم کنیم و لحظه‌ای خودمان را در زمان و مکان و وضع و موقعیت تاریخی آن ها قرار دهیم، زیرا قرار نیست نخبگان یک جامعه همه یکسان ببینند، همه یکسان بیندیشند و همه یکسان عمل کنند و همه به شیوه واحدی زندگی کنند.

کثرت‌بینی و پذیرش تکثر و تنوع یکی از ویژگی‌های اندیشه و عمل مدرن است. آزادی مدرن جز پذیرش کثرات فکر و عقیده و عمل نیست. اگر کثرات را نمی‌پذیریم و معتقدیم همه باید به شیوه ما ببینند و به سبک و سلیقه ما عمل کنند مسلما با مدرن شدن هم فرسنگ‌ها فاصله‌ها داریم همچنانکه تاکنون داشته‌ایم.

البته این به معنای آن نیست که از پدران و نیاکان و افکار و اعمال و تصمیمات آنان انتقاد نکنیم . نقد پدران و گذشتگان با همت‌ها و زحمت‌ها، با طرح نظرها و رای‌های تازه و با گشودن راه‌های نو به سوی آینده معنا دارد نه صرفِ عافیت‌طلبی و فرار به گذشته خیالی.

فروغی: مغز متفکر تجددمآبی مستبدانه

به نظر می‌رسد که اهمیت کار و بار فروغی را باید در نگرش او به فرآیند تجدد در ریشه‌های تاریخی تفکر فلسفی و علمی مغرب زمین دید. در دوره سطحی‌نگری‌ها و ساده‌اندیشی‌های سیاسی و فرهنگی مسلط در صد سال پیش، توجه او به بنیادهای فلسفی و علمی تجدد و ترجمه آثار کلاسیک فلسفی و سیاسی مغرب زمین یکی از جنبه‌های مهم و ماندگار شخصیت فروغی به شمار می‌آید.

دغدغه فروغی در همه عمر، انتقال اندیشه‌ها و روش‌ها و نهادهای جدید غربی به ایران و در یک کلمه، متجدد کردنِ ایران بود، اما این تجددمآبی که نزدیک بود با جنبش مشروطیت به برخی خواست‌هایش نائل ‌آید به استبدادی انجامید که فروغی در تثبیت پایه‌های آن شاید مهم‌ترین نقش را داشت.

اما او نخست وزیری نبود که صرفا گوش به فرمان استبداد جدید بنشیند، بلکه می‌خواست اهداف و نیات تجددخواهانه‌اش را با ابزار استبداد جدید نیز دنبال کند. به عبارت دیگر، اگر استبداد نو از او استفاده ابزاری می‌کرد او نیز از استبداد جدید استفاده ابزاری می‌کرد. او مغز متفکر تجددمآبی مستبدانه و استبداد متجددمآبانه بود. فروغی نظریه‌پرداز تجدد برای ایران و ایرانِ متجدد بود، ناسیونالیستی مدرنیست.

انتخاب هوشمندانه «گفتار در روش» دکارت

فروغی در روزگار خویش مردی است تحصیلکرده، کتابخوان، فرهیخته، ادیب، نویسنده و سیاست‌دان و مهم‌تر از همه غرب‌شناسی است سرشناس. غرب‌شناسی او را در دریافت‌ها و تدبیرها و تشخیص‌های تیزبینانه باید دید. ظاهرا او اگر امکان تحقق نسبی تجدد غربی در ایران را به امکان وقوع برخی تغییرات و تحولات نسبی در مبانی فکری و فلسفی و فرهنگی مبتنی نمی‌دانست دست‌کم مرتبط می‌دانست.

ترجمه رساله دوران‌ ساز رنه دکارت با عنوان «گفتار در روش» برای آشنایی ایرانیان با شیوه نوین دیدن و اندیشیدن هستی و برای آگاهی آنان از سرچشمه‌ها و ریشه‌های تجدد غربی اگرچه ابتکار فروغی نبود، اما راهکاری اساسی بود و رویکردی بسیار ژرف‌نگرانه.

نخستین ‌بار گوبینو، وزیر مختار فرانسه در ایران در دوره قاجار، به این امر متفطن شده بود که رساله مذکور دکارت می‌تواند برای ایرانیانی که در آرزوی نیل به تجدد غربی به این در و آن در می‌زنند سودمند و حرکت‌آفرین باشد. می‌دانیم که قبل از ترجمه فروغی از رساله دکارت، دو ترجمه از همان اثر به فارسی موجود بوده است.

انقلاب دکارتی و تملک بر طبیعت

رساله «گفتار در روش» در حقیقت گفتار در روشِ تفسیر جهان بر مبنای «من می‌اندیشم» (گوگیتو) و سوبژکتیویته و تغییرآن از طریق تدبیر و ترفندی تازه است که تحت نام تکنیک و تکنولوژی چنان رواجی می‌یابد که همه سیاره را فرا می‌گیرد. این روش همان روش ریاضی و هندسی برای اندازه‌گیری و محاسبه جهان طبیعی و سپس تصرف آن و تملک بر آن، بر اساس اندیشه «من» و بر مدار تصور و اراده «من» است.

دکارت با این رساله و آثار دیگرش، بیکن با «ارغنون نو» و «آتلانتیس نو» و صدها فیلسوف و دانشمند دیگر از جمله کپلر و کوپرنیک و گالیله و هابز و ماکیاوللی با کارهایشان طرحی نو درانداختند و اندیشه و عمل و به‌طور کلی، حیات جمعی انسان غربی را به مسیر و مجرای تازه‌ای کشاندند.

نظر دکارت در همان رساله با ترجمه فروغی چنین است: «به جای فلسفه نظری که در مدرسه‌ها می‌آموزند، می‌توان یک فلسفه عملی قرار داد که قوت و تاثیرات آتش و آب و هوا و ستارگان و افلاک و همه اجسام دیگر را که بر ما احاطه دارند، معلوم کند به همان خوبی و روشنی که امروز فنون مختلف پیشه‌وران بر ما معلوم است.

بنابراین بتوانیم همچنان معلومات مزبور را برای فوایدی که درخور آن هستند به کار بریم و طبیعت را تملک کنیم و فرمانبردار سازیم» (سیر حکمت در اروپا، ۱۳۶۷ش، ج۱، ص ۲۷۳-۲۷۴). با این اوصاف شاید بتوان گفت که فروغی درک صحیحی از فرآیند پیچیده و ذوابعاد پیدایی موج تجدد در غرب داشت که رساله «گفتار در روش» را برای ترجمه و در واقع برای تصویر و ترسیم شیوه جدید نگاه به هستی برمی‌گزیند، نگاهی که او بارها از آن به «انقلاب دکارتی» یاد می‌کند.

این طرز بینش و این نوع نگاه به عالم وآدم نه فقط در کل تاریخ ایران و اسلام، بلکه در تاریخ بشر نیز سابقه نداشته است. انتخاب فروغی نه تنها اتفاقی و بی‌جهت نبوده، بلکه کاملا هوشمندانه و سنجیده بوده است. «انقلاب دکارتی»، انقلابی در «روش» یا جنبشی است که با تکنوساینس چنان تند و رادیکال عمل می‌کند که اندک اندک خود سوژه مدرن و تفکراتش نیز کنار گذاشته و عصر حاکمیت هوش مصنوعی آغاز می‌شود.

تجددمآبی معیوب: واردات تکنولوژی و فقدان درک فلسفی

اما پرسش این است که ما با این تجددمآبی ناقص و تا حد زیادی کاذب چه فهمی از رساله دکارت داشته‌ایم؟ آیا ما نیاز به آثار فلسفی غرب از جمله کتاب دکارت، به مثابه ریشه‌های تجدد غربی را در خود احساس کرده‌ایم، با توجه به این واقعیت تاریخی که دستاوردها و محصولات جدید را وارد می‌کردیم و صرفا واردکننده و مصرف‌کننده بودیم و هستیم؟ آیا وقت و استعداد و زمینه درک مطالب آن را داشته‌ایم؟

تجددمآبی معیوب و وارداتی ما همچون آشی درهم جوش حاجتی به بنیادهای فلسفی داشته است؟ ما در حاشیه تجدد غربی با خیالی راحت و آسوده صرفا واردکننده و مصرف‌کننده بودیم. ما تکنولوژی نظامی و اقتصادی و سبک زندگی غربی می‌خواستیم که آخرین مدل آن را از خارج وارد می‌کنیم.

به ما چه که دکارت و صدها فیلسوف و دانشمند و نظریه‌پرداز غربی چه گفته‌اند که رنسانس و تجدد و اصلاح دینی و روشنگری در آنجا پیدا شده است. اکنون حدود صد سال از انتشار ترجمه فروغی می‌گذرد. او این ترجمه را، همراه با مقدمه‌ای طولانی، با عنوان بسیار مشهورِ «سیر حکمت در اروپا» که بعدها مجلد اول آن به شمار آمد، نخستین ‌بار در ۱۳۱۰ شمسی منتشر کرد.

اما تمام سخن در اینجاست که این ترجمه با این شیوایی و رسایی و نیز با این دقت و فصاحت چه نسبتی با ما و فکر و فرهنگ ما داشته یا ما چه نسبتی با آن برقرار کرده‌ایم؟ نزدیک صد سال بعد از ترجمه فروغی، آیا اسفناک و زشت نیست که بگوییم ما با ترجمه فارسی روشن و گویای او هنوز ارتباط فکری برقرار نکرده‌ایم؟!

یکی از نشانه‌های عدم موانست ما با تفکر دکارتی آن است که در این صد سال بیشتر کتاب‌ها و رساله‌های دکارت و دکارتیان ترجمه و منتشر شده، آثار فراوانی از فیلسوفان غربی، اعم از قاره‌ای و آنگلوساکسون نیز ترجمه و منتشر شده و آثار تالیفی هم در این باره کم نیست، اما اغراق نیست اگر بگوییم ترجمه فروغی و نوشتار ارجمند او هنوز مفهوم‌ترین و روشن‌ترین و خواندنی‌ترین اثر فارسی در فلسفه غرب است.

۲۱۶۲۱۶

کد مطلب 2150078

منبع لینک:
استفاده ابزاری فروغی و استبداد از یکدیگر/ نقد بیماری «سیاه و سفید بینی»؛احیای فروغی و طرد شریعتی / ذکاءالملک در شب استبداد متجددمآبانه ما

بیشتر بخوانیمانتخاب بهترین قالیشویی
بیشتر بخوانیمپروا بیوتی

مطالب مرتبط